غم عشق

ساخت وبلاگ
ای خلق حدیث او مگویید باقی همه شاهدان شما را بر نقش فنا چه عشق بازد آن کس که بدید کبریا را بر غیر خدا حسد نیارد آن کس که گمان برد خدا را گر رشک و حسد بری برو بر کین رشک بدست انبیا را چون رفت بر آسمان چارم عیسی چه کند کلیسیا را بوبکر و عمر به جان گزیدند عثمان و علی مرتضا را شمس تبریز جو روان کن گردان کن سنگ آسیا را 115 ای جان و قوام جمله جان ها پر بخش و روان کن روان ها با تو ز زیان چه باک داریم ای سودکن همه زیان ها فریاد ز تیرهای غمزه وز ابروهای چون کمان ها در لعل بتان شکر نهادی بگشاده به طمع آن دهان ها ای داده به دست ما کلیدی بگشاده بدان در جهان ها گر زانک نه در میان مایی برجسته چراست این میان ها ور نیست شراب بی نشانیت پس شاهد چیست این نشان ها ور تو ز گمان ما برونی پس زنده ز کیست این گمان ها ور تو ز جهان ما نهانی پیدا ز کی می شود نهان ها بگذار فسانه های دنیا بیزار شدیم ما از آن ها جانی که فتاد در شکرریز کی گنجد در دلش چنان ها آن کو قدم تو را زمین شد کی یاد کند ز آسمان ها بربند زبان ما به عصمت ما را مفکن در این زبان ها 116 ای سخت گرفته جادوی را شیری بنموده آهوی را از سحر تو احولست دیده در دیده نهاده ای دوی را بنموده ای از ترنج آلو کی یافت ترنج آلوی را سحر تو نمود بره را گرگ بنموده ز گندمی جوی را منشور بقا نموده سحرت طومار خیال منطوی را پر باد هدایتست ریشش از سحر تو جاهل غوی را سوفسطاییم کرد سحرت ای ترک نموده هندوی را چون پشه نموده وقت پیکار پیلان تهمتن قوی را تا جنگ کنند و راست آرند تقدیر و قضای مستوی را سوفسطایی مشو خمش کن بگشای زبان معنوی را 117 از دور بدیده شمس دین را فخر تبریز و رشک چین را آن چشم و چراغ آسمان را آن زنده کننده زمین را ای گشته چنان و آن چنانتر هر جان که بدیده او چنین را گفتا که که را کشم به زاری گفتمش که بنده کمین را این گفتن بود و ناگهانی از غیب گشاد او کمین را آتش درزد به هست بنده وز بیخ بکند کبر و کین را بی دل سیهی لاله زان می سرمست بکرد یاسمین را
غم عشق...
ما را در سایت غم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ilia alireza12658 بازدید : 343 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 13:31